چهارشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۴

او يك فرشته بود


او يك فرشته بود
فرستاده اي از جانب خدا
براي روزهاي تلخ ترديد و ياس
پسري با تمام خواسته هاي من
اما نميدانم
نميدانم چرا هيچوقت بالهاي او توجهم را جلب نكرد
و نفهميدم كه روزي با همان بالها
از كنارم پر خواهد كشيد
و دل مرا براي هميشه
با خود خواهد برد
به جايي كه نميشناسم

۱۲ نظر:

آدم آهنی گفت...

یک جا که میشناسی اسم ببر

خشایار گفت...

آقا یه جفت بال ندارید؟

koooootah گفت...

بود؟

koooootah گفت...

روزمرگی چنان گریبان مارا گرفته که هیچ چیز برایمان عجیب نیست.چطور بالهارانمیبینیم؟ میگم اگه به شگفتی و تعجب عادت بکنیم دیگه شگفتی ها برامون عادی نمیشه

koooootah گفت...

بیا یه کم پرتره اون فرشته رو تحلیل کنیم.ناراحت که نمیشی؟هاله نورش مثل چرخ میمونه.من اسم چرخ رو که میشنوم یاد چرخ گردون میافتم همونی که همه یا شاید اکثر ماها بهش لعنت میفرستیم.اره مثل چرخ میمونه.حالا اگه این همون چرخ گردون باشه و میدونیم که هاله روی سر فرشته مقدسه پس چرخ گردون مقدسه.ارومم میکنه این استنتاج.رنگ هاله زرده هم منو یاده خرد ورزی میندازه هم بهم هشدار میده.اخه برای من هشداردهنده ترین رنگ زرده.راست میگه اون هاله .بهم میگه دنیا با خرد ورزی میچرخه.بهم هشدار میده از عقل به عشق کوچ نکنم که خطرناکه.تحلیل قسمتهای دیگه تابلو این فرشته زیبا برای کامنت های بعد

koooootah گفت...

بازم سلام.به بالهای ابی فرشته که نگاه میکنم احساس میکنم از پر نیست یه حسی بهم میگه این یه پسره که با پارچه ابی رنگ به یاد پرواز تو اسمون ابی برای خودش بال گذاشته

شب بین گفت...

پست هايت فرياد می زنند:
درد ها را بايد گفت
درد ها را بايد گفت
درد ها را بايد گفت
...
چه خوب شد ترديد نکردی
ما هم درديم

ناشناس گفت...

دعوت به یک بازدید از یک وبلاگ به نام متعال و اگر شد

ناشناس گفت...

دعوت به یک بازدید از یک وبلاگ به نام متعال و اگر شد

sina ina گفت...

کجایی پسر.. دلم تنگ شد برای نوشته هات.. و تردید هات

sina ina گفت...

فرشته‌ی ما کجاست؟

ناشناس گفت...

من اينجا ... اينجوري ... مي نويسم
http://hamseresht.blogfa.com/